-
[ بدون عنوان ]
1387/05/18 13:23
رو به او گفتم: به هر حال من می روم.خواستی بیا، اگر هم نخواستی مهم نیست.هر کس نداند فکر می کند به عمرت جنگل نیامده ای.همین جا کنار وسایل بمان تا بچه ها برگردند...من می روم. با التماس گفت: خب آن ها هم حتما مثل ما آمدند گردش.چرا این قدر رفتن و دیدن شان برای ات مهم است؟ گفتم:چون حدس می زنم جالب تر از تو باشند!.از سرود...
-
[ بدون عنوان ]
1387/05/13 16:07
some times I just think that i`m a redundant cog in the Universe a redundant and nescient cog God..you are omnipotent and omniscient and omnific and omnipresent...why do u own all these..and just give me redundancy???.../..hei God...ba to am..hei...the line is Busy??.... o
-
[ بدون عنوان ]
1387/05/13 09:25
نیم ساعت دیگه کلاسم شروع می شه...اما هنوز نمی دونم می خوام برم یا نه! چهل و سه بار لباس پوشیدم..چهل و سه بار هم پشیمون شدم و لباسامو در آوردم....چهل و سه بار هم آرایش کردم...و خب معلومه که چهل و سه بار هم صورتمو شستم! دچار یه" سوپرتزلزل" یا "اُو ِر تزلزل"شدم.از همون اضطراب های عجیب و غریب.من که همه...
-
[ بدون عنوان ]
1387/05/07 22:53
مکان: کوچه ی ما زمان :دیروز صبح موجودات زنده ی حاضر در صحنه : پسرهای مو در هوای کوچه ی ما که فکر کنم گاهی مسابقه می گذارند که چه کسی بد تر و افتضاح تر شب سرش را روی بالش بگذارد و چه کسی صبح موهایش نا فرم تر از همه شود! توصیف صحنه :..گیتارم روی شانه ام است..چاره ای ندارم جز این که از جلوی شان رد شوم... صداهای موجود در...
-
[ بدون عنوان ]
1387/05/03 17:40
my student said..."teacher ..I can`t stop loving you"!!!!...o i said.." huh???"...o my student said..." teacher...my partner has found about you and is gonna crazy"...o i said...."excuse me???"....o my student took my hand and said..." teacher..I am married but I cant stop...
-
[ بدون عنوان ]
1387/05/03 00:55
I`ve just decided to shift to english.there are many reasons behind it... first..I want to isolate my tongue from Concrete world... ! ..second: I want to grow phlegmatic!! .and third...third...third...third??..errr...I told you there are many reasons let`s get nonchalant felan!!!!..i .
-
[ بدون عنوان ]
1387/04/14 22:53
از بین اون همه بازی میکرو که از این ور و اون ور جمع کرده بودیم...داغ یکیشون بد جوری به دلم موند...بازی اون قدر طولانی و سخت بود که هر بار کلی طول می کشید تا برسم به مرحله های بالا و هر بار اون قدر جون می سوختم که وقتی به مرحله های آخر می رسیدم می باختم!!..چند روز پیش برادر نازنینم یه لینک بهم کادو داد.لینک همون بازی...
-
[ بدون عنوان ]
1387/04/06 18:54
مامان روزت مبارک این جمله ای بود که نمی دونم چرا زبونم نچرخید بهت بگم...نمی دونم اثر فلوکسیتین بود یا من زیادی خسته بودم...یا...
-
[ بدون عنوان ]
1387/04/02 11:22
i am not one of them anymore (سر کلاس) o_who is your favorite singer?.....o Mehdi Asadiـ ive never heard of him!...can u sing one of his songsــ yes..shal I?its a rap song!..oـ yap.sureـ «رسما رسما خرتم رسما دست رو دست نذار بگیر سریع دستم اصلا ترسم نداری یه درصد پس من رسما شدم مترسک دختر نکن کاری بگیرم حالی در حالی که...
-
[ بدون عنوان ]
1387/03/25 12:50
برای داغون شدن...هیچ وقت زود نیست! نیز برای سیگاری شدن! نیز برای مردن! ... .. .
-
[ بدون عنوان ]
1387/03/22 14:37
(۱۱۸) ـدرمانگاه کریم ـرحیم نداریم! بلند می گویم: کریم ! ـ خانم داد نزن.مگه ما کریم؟..صبر کن.....ثبت نشده!... ـپس باید چی کار کنم؟... ـواییسا تا ثبت شه!... (سی دقیقه ی بعد) سلام آقا...برای آزمایش عدم اعتیاد اومدم... _بهتون نمی خوره معتاد باشید(با پوزخند)... _عرض کردم ، برای ازمایش "عدم" اعتیاد.انگار ادبیات ِ شما ضعیفه....
-
[ بدون عنوان ]
1387/03/22 13:08
۱۱۸.. .درمانگاه کریم... ـثبت نشده!... ـپس باید چی کار کنم؟... ـواییسا تا ثبت شه!... (سی دقیقه ی بعد) سلام آقا...برای آزمایش عدم اعتیاد اومدم... _بهتون نمی خوره معتاد باشید(با پوزخند)... _عرض کردم ، برای ازمایش "عدم" اعتیاد.انگار ادبیات ِ شما ضعیفه. _مثلا شما خیلی با ادبیات هستید؟ _مثل این که با شما نمی شه حرف...
-
[ بدون عنوان ]
1387/03/21 11:52
داستان ازون جایی شروع شد که من دیگه نتونستم بنویسم و....مُردم. بذار برات بگم که آدم وقتی می میره چه طور می شه.البته فکر نکنی من خیلی چیز حالیمه ها..نه.اینا چیزاییه که من از دیروز تا حالا نصیب ِ مخ ام شده. آدم وقتی می میره...ضعیف می شه...گاهی گریه می کنه...کاری رو که دلش می خواد، نمی کنه یا اجازه می ده دیگران بهش اجازه...
-
[ بدون عنوان ]
1387/03/21 10:59
فکر کنم...حالم اون قدر بد هست ...که بنویسم!