روزهای اول به تنها چیزی که فکر میکردم این بود که پاریس همان شهر آرزوهای من است. همانی که همیشه توی فیلم های فرانسوی می دیدم و عاشق کوچه ها و خیابان های سنگفرش اش بودم. پرزرق و برق، رمانتیک، خوشبوووووو، در و دیوارهای پوشیده از ذوق و هنر، خانم های شیک پوش با کیف دستی های گران گران، کافه های دنج و کم نور و دختر و پسرهایی که توی بغل هم نشسته اند و می عشقند!... اما هرروز که میگذرد، هر چه بیشتر توی کوچه پس کوچه ها قدم میزنی، هر چه با آدم های بیشتری حرف و گپ میزنی، میفهمی که پاریس همه ی این ها هست و نیست. من که میگویم پاریس شبیه دخترهای فاحشه است. یا شبیه معشوقه ی مردهای متاهل!. پرزرق و برق، هوس انگیز، زیبا، لوند، ملوس مثلا! اما از آن هایی که هیچ وقت حاضر نیستی عاشق اش شوی و باهاش زنده گی کنی. اما خب همیشه میخواهی اش. چشم ات دنبال اش است. تازه بعضی وقت ها هم میبینی لباس های رو و زیرش آن قدرها هم مرغوب و مارکدار نیست. فیک و الکی پرزرق و زورق است.
از کوچه های نا نظیف و متروهای مهیب و نا نجیب اش که بگذریم، برای من پاریس را همان قبر صادق هدایت و موزه ی لوور و مونالیزا بس است. موزه ی اورسای و دیدن تابلوهای نقاشی اورجینال همان هایی که کپی کرده ام شان را هم. برج ایفل و کلیسای نتردام اش را هم تا عمر دارم از یاد نخواهم برد. شراب داغ و پنیرهای جورواجورش...
دروغ گفته ام اگر بگویم دلم نمی خواهدش. دل ام بدجوری هم گیر کرد آن جا. اما این جا همه چیز یک شکل دیگر است. با این جا ،"مادرید" ازدواج می کنم و پاریس همیشه حسرت ام خواهد بود...
چه جالب!
اخ که عااااشق این قسمت کردنتم
کیف کن و برامون بنوویس وصف العیش نصف الفلان:)))
دوسستتتتت دارم حسابی ریکاوری کن بارانک
ریکاوریییی :)))))
باران بعد نقش خان سوئیس در زندگیت چه خواهد بود؟!
سوییس ممممممممممممممممممم سوییس خواهرمه:) پاره ی تن من است:)))
عکس بذارررررر باران از کوچه خیابون ها اونچیزهایی که میبینی خواهشا
دارم سعی میکنم هرروز ولی نمیشه با موبایل سارا:(
خوش بگذره فریدا.
آقای نویسنده رو هم با خودت بردی؟
بارانم! دلتنگتم
منم شبی
کلیسای ساکره کور و محله مونمارت رو از دست نده
وقت کم و دنیا بزرگ؛)
وای دختر هیچ کس تاحالا نتونسته بود بایک پاراگراف تمام احساس نگفته منو به زبون بیاره توفوق العاده ای!!! .ب.......له بامادرید می توان همیشه بود اماپاریس بهتر است که دست نیافتنی باشد وهرلحظه آرزویش راداشته باشی.
:)
سلام بارانک من
پس زنده باد مادرید!!!
من هم پاریس را ندید و نشناخت دوستش دارم اما حالا که تو می گی به درد نمی خوره حرفت رو قبول می کنم. چون برای من هم اصالت مهم تره تا زرق و برق..
یه وقت سر مادرید دعوامون نشه باران :))))))
تقصیر خودته که عیب های پاریس رو گفتی، اگرنه من که به همون پاریس راضی بودم که
:))))))
از همه بهتر بارسلونه؛) ویوا بارسلونا؛)
عالی توصیف کردی. راست میگن دوستان. کاش عکس بذاری.
من و یک تیم در تلاشیم عکس بذاریم اما نمی تونیم. با موبایل بسیار سخته توی این بلاگ اسکای. عکس ها بعدن اضافه میشه. قول:)
لحظه هاتو زندگی کن بارون بهار...
سلام [گل]
اگر خاطره هاى قاب گرفته شده در عکس را دوست دارید به وبلاگ من سرى بزنید:
memoirr.blogfa.com