Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

دیوونه

شراب پنج ساله و بعد هر کس می رود سراغ خانه و زنده گی اش و تو می مانی و خودت و خودت و شهری غریب و آدم های غریبه و زبانی که غریب ترین و غریبه ترین است و هیچ نمی فهمی و آرزو می کنی کاش کمی روسی خوانده بودی این سال ها و الحق که زمان فقط هدر دادی این سال ها.پنج دقیقه تا guest house اگر قدم بزنی و پای رفتن ات نیست. "پنج ساله" بیداد می کند توی رگ های سر ِ آدم. سرت را کج می کنی آن جایی که باید. جلوی در حلقه ات را در می آوری و بعد تاریکی ست و نورهایی که چشم را می زند و موزیک انگار حل می شود توی "پنج ساله" ی رگ های ات...می پرسد تنهایی؟ خوش قیافه است و همین بس است برای یک ساعتی که تصمیم گرفته ای خودت باشی و خودت نباشی. سرتکان می دهی و می گویی"برقصیم" و رها می شوی. بی این که بترسی کیست و چیست. بی این که نگران باشی کی نگاهت می کند و چه فکری می کند. بی ترس این که تحریک آمیز برقصی و بقیه بگویند دخترک فلان است.خوب می رقصد و نمی رسی به پای اش. دست های اش همه جای بدن ات سر می خورد و لذت می بری از این که فقط می رقصد و زر نمی زند. یک لحظه لب های اش را می آورد نزدیک گوش ات که مال کجایی و بعد می چرخاندت که از پشت بغل ات کند. می گویی"گربه" و دوباره می چرخی و روبروی اش، یک سانتی متری اش ، و دو تا انگشت اشاره ات را مثل گوش می گذاری بالای سرت و "میو". رقصان می خندد که " گربه ی زیبای ِ ایرانی" و بعد یک چیزی می گوید شبیه این که دی جی دوست اش است و ایرانی ست و برود و به اش بگوید که یک آهنگ ایرانی بگذارد. دست اش را می گیری و می کشی اش سمت خودت که نه،  مهم نیست و اصرار می کند و می رود یک جایی که تو نمی بینی چون چشم های ات می سوزد از تاریکی و نور. برمی گردد و دست اش پشت گردن ات است و چه قدر بعد یک دفعه فضا پر می شود از کلمه های آشنا. آهنگ آشنا نیست اما انگار می چسبد به حس ات. حرکت های رقص اش را نمی توانی پیش بینی کنی و همین اش خوب است. چشم برنمی دارد از چشم های ات توی تاریکی و تو رهاترین رقص زنده گی ات است. به هیچ چیز فکر نمی کنی و به هییییییییچ چیز فکر نکردن یعنی همه چیز. هیچ محدودیتی نمی گذاری برای خودت و خودش. موزیک دوزاری ِ ایرانی که هدیه شده به ات انگار بهترین beat دنیا را دارد.

طول نمی کشی و تب ات می خوابد و فرصت مناسب می شود می زنی بیرون بی خداحافظی از پسرکی که بهترین رقص زنده گی ات را با او کردی...

حلقه ات را دوباره دستت می کنی و پنج دقیقه تا guest house و دوباره خودت می شوی ...خودت نمی شوی...


موزیقی ِ متن که بابت جلافت آن پیشاپیش عذرخواهم!

نظرات 19 + ارسال نظر
سیمین 1392/08/15 ساعت 00:36

اما من رفتم با حلقه ای در انگشت و فقط خوردم و سیگار کشیدم بدون هیچ نگاه کنجکاوی و اون نوشیدن بهترین نوشیدنم بود.
خوش باشی

سیمین 1392/08/15 ساعت 07:44

رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست...

عنوان خوبیه

داداشی کولی 1392/08/15 ساعت 09:17

مرسی از بیان عریان احساس ات و رسیدن به ان چه ؛من؛ می نامنداش ... و من ، ؛ تو ؛ می نامم اش

خدا رو شکر تو یه بار راضی شدی از نوشتن من

برقص تا ته دنیا.

مگه ته داره این لامصب!

داداشی کولی 1392/08/15 ساعت 09:36

حلقه یی که در هنگامه ی باز شدن حلقه ی غیر خود بودن ، در می اید ... تا ؛ خود ؛ بشوی و حلقه یی که هنگامه حلقه بر دست کردن در به در امدن از ؛ من ؛ ات و غیر خود شدن ات رخ داد ، زیبا بود ... می توانستی حلقه را در خیال در اورده باشی و در انتها بعد از پایان مستی به ناگاه ببینی هنوز حلقه بر دست ات هست ... و نیش خندی به حلقه و ان چه گذشت بکنی ... البته می دانم شرح اتفاقیه می نویسی .. اما چاشنی کردن رویا در واقعیت - ریالسم جادویی - و زنده گی کردن اش ، می تواند ؛ رویا؛ یی باشد ... و هماره ؛ خود؛ رویایی ات می مانی ...

کااااااااااااااااااااااااااااش اوهوم. شاید تغییرش دادم!

شب زاد 1392/08/15 ساعت 16:12 http://unknowncr.blogfa.com

کاش همیشه وقت خداحافظی اینقدر میشد آسوده بود.میشه باران مگه نه؟فقط دل بزرگ میخاد و حافظه قوی که خوبی ها رو یادت نره.بیا که بغل لازمم.بغل خالی بدون چس ناله های شبنمی.اولین بار و اولین بغل بارانی را کجا و کی به من هدیه میدهی؟نمدونم.ولی امیدوارم زود و نزدیک باشه

فصلمونه شبنم...

دوست داشتم

موزیقی را هم دانلود و گوش کردم مرسی

الان نمی دونم از چی این موزیقی خوشم اومده بود اخه!

سارا 1392/08/15 ساعت 19:27 http://haleman1.blogsky.com

عالییییییییییییی
دلمممممممممم خواستتتتتتتتتتتتتت

شیدا 1392/08/15 ساعت 21:07 http://ghadefandogh.blogfa.com

عاشقتم که منی
که توام
یک دیوانگی درون ما مشترک است بانو یک چیزی هست
عاشقتم

دختر نارنج و ترنج 1392/08/15 ساعت 21:51

باید حس خوبی بوده باشه،
من همیشه عین ِ فیل های سیرک پابند این بندهای نادیده به دست و پام هستم. کاش می شد یه بار خودم باشم....

فیل ترنجی جونم...فرار کن از سیرک

سایه 1392/08/16 ساعت 16:05

حس رهایی رو خوب توصیف کردی. به دل نشست. دلم خواست :)

تجربه ش کن

زهره 1392/08/17 ساعت 01:00

چه حس و تجربه ی خوبی
خوش ب حالت!

آیدا 1392/08/17 ساعت 20:07 http://1002shab.blogfa.com/

عجب

بلی

مرمر 1392/08/18 ساعت 14:18

این شرابای چند ساله چه کارها که نمیکنن

واقعن

شی ولف 1392/08/19 ساعت 17:44 http://shewolf.blogsky.com

یاد این افتادم
Dido - Hunter

نشنودمش. میشنودمش

shirin 1392/08/19 ساعت 23:01 http://esseblack.blogfa.com

Tajrobasho dashtam baran, chasbide, ajiiiiib :)

د.ک 1392/08/20 ساعت 09:06

نمی دانم " پنج" اشاره به چیست .. شور خفته ی پنج ساله یا ... اما تولد آزادی ی پنج ساله گی ات مبارک ...و گر نه شراب پنج ساله بدون " پنج ساله گی ی در انتظار" هیچ غلطی نمی تواند بکند

باید فکر کنم به پنج! حتما باید چیزی باشد نه؟

شیدا 1392/08/20 ساعت 11:13 http://ghadefandogh.blogfa.com

برنگشتی خونه دیوونه؟
خو تو جای غریب نگرانت میشیم:)

اوهوم. نشو.خوبم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد