دارم از old town برمی گردم و دلم اندازه ی خدا گرفته بعد از آن پاپت شوی نفس گیر و بعد از نشستن توی کافه ای که انگار متعلق به هیچ جا، روی زمین نبود بس که نمی فهمیدم دور و برم چه می گذرد و مردم چه می گویند.
آدرس را نشان راننده می دهم و چیزی می گویدو بی این که بفهمم سرم را تکان می دهم ومی نشینم توی ماشین.
فرو می روم توی صندلی و دلتنگی های ام. چند تا موزیک جورجی یا شاید هم روسی از ضبط تاکسی پخش می شود. دارم جان می دهم توی خودم و فکر هایم که یک دفعه "همسفر" .گوگوش! توی آیینه نگاه می کنم .فکر می کنم راننده فهمیده که ایرانی هستم و این موزیک را گذاشته. ولی مرد انگار نه انگار که گوگوش دارد همسفر می خواند!
یاد راننده تاکسی های خودمان می افتم که یک دفعه وسط سلکشن های ایرانی شان ، مدرن تاکینگ سر در می آورد. راننده کمی خواب آلود است و حواس اش به خیابان و من بی این که حواس ام باشد لبخندم می آید و فکر می کنم این یک نشانه است و دلتنگی ام از تنهایی در می آید.
تو از کدوم قصه ای که خواستنت عادته
نبودنت فاجعه بودنت امنیته
تو از کدوم سرزمین تو از کدوم هوایی
که از قبیله ی من یه آسمون جدایی
چه شهر پر نوری! مواظب خودت باش
نصیب من ازین شهر..فقط شباشه خوشبختانه یا متاسفانه. برای دیدن روزهاش شانسی ندارم
سلامت برگرد
حتمن فندقکم
Barane takotanha mundeye unvare abiye khise gonnaye energy mosbate yavash :)
فامیلی ِ خوبیه. بهش باید فکر کنم
یاد رمان "کیمیاگر" افتادم!
چه خوب که به نشونه ها اعتقاد داری.
همه دارن. ندارن؟
دی شب و امروز که؛ باران؛ ی است ، را گذاشتم برای دوره کردن نوشته های ات ... فقط باید بگوی ام که چه خوب شد از ان شرکت خلاص شدی ... حالا و سی ساله گی ات . روزهای ؛ باران؛ ی و روزهایی که می توانی تا دل ات بخاهد ؛ باران؛ ی باشی در پیش روی ات قرار دارد ... به پیش .. به پرواز درا ...
دارم سی سالگی ام را کم کم دوست می دارم. یک چیزی توی هستی مرا دوست داشت که خلاصم کرد از آنجا. شهر بارانی ست؟
واااااااااااااااااااااااااای خدا چه خوشگل از تنهایی درت آورده ها یهو وسط کشور غریب تو تاکسی صدای گوگوش.
بهترین صدای دنیا توی اون شرایط
خیلی وقته از نرگس ننوشتی..
دلم تنگ شد
..."سفر" فقط به خاطر خاطره ی نرگس همیشه دلهره اوره برام.
همیشه همیشه می ترسم که مثل اون بار برم سفر و برگردم و.."نرگسی" نباشه..
همه نه!
پس همه به نشانه ها چی می گن؟! "اتفاق"؟
د.ک حرف دل منو زد ... همینا رو میخواستم بهت بگم دقیقا.
شهربارانی است ... ابر دارد و گاهکی هم میبارد.
کی برمیگردی؟
زوود. د.ک حرف دل زیاد می زنه !! کارش همینه اصلا. "حرف ِ دل زنه"
بارانی ست باران!
بارانی...
تفلیس شهر قشنگی باید باشه. راننده تاکسی هاش هم موجودات جالبی هستن......
همسفر......... مامانم همیشه می گه این کشورهای تفکیک شده ی شوروی قدیم که دور و بر خودمونن همه شون عاشق گوگوش و ستار هستن... فکر کنم درست می گه:)
پاییز ِ نارنجی و ترنجی ...
مردم اش به نارنجی می گن"ترنجی"!!..باورت می شه؟
انگار راننده تاکسى ها همه جاى دنىا شبىه هم هستند
باید برم همه جای دنیا رو ببینم برای تایید حرفت
نه فقط شهر بارانی هست که شاید اسمان دل هم بارانی و ؛ باران ؛ ی باشد ... از سلامتی ات بی خبرمان نگذار
تهران و باران رو همیشه دوست دارم.
سلامت ام بابا. منو بخشیدی؟
salam
manzoram fozoli nist vali to shoghle royaye mano dari..inja vared shodan be un va etc.. kheili sakhte..yani asan sharhe karishon jori nist ke man dost daram...mishe esme shoghletyo begi?midoni chi migam?masalan age bekham search konam onvane shoghlit chie..kheili lotf mikoni age begi..tx
ایمیلت رو بذار خورشید خانوم
عزیزم هنوز سفری؟
نه. برگشتم
باران..... خوبی دختر؟
کی بر می گردی؟
خوبم و برگشتم
merci baran joon,montazeret hastam
حتمن
چه خووووب...
من آخه عاشق نارنجی هم هستم....
بعد فکر کن نارنجی در زبان اونا می شه ترنجی و من می شم نارنجی و نارنجی.....:)
خوشحالم که خوبی بارانم.
نارنجی ترنجی ترین ِ دنیا