Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

باید امشب بروم...

نشسته ام پشت نیم میز آشپزخانه، روبروی تنها پنجره ی خانه که رو به دیوار و پنجره ی خانه ی روبرویی ست اما جای شکرش باقی ست که آسمان دارد لااقل. توی هفته ی کذایی ای که گذشت ، این اولین باری ست که پریشانی ام کمی کم است و می توانم بنشینم و بنویسم.تورج طبق معمول مثل کنه به من  وصل است. همین یک وجب پنجره را هم گرفته و طوری به من زل زده که انگار جدی جدی انتظار دارد به جای نوشتن با او حرف بزنم! به گربه جماعت رو بدهی باید پس فردا  بهشان جواب پس بدهی که مثلا چرا دیر آمدی خانه! 

از صبح شش جای مختلف تهران برای شش جور کار مختلف رفتم و تلاشم برای ندید گرفتن هوا و آسمان به هیچ جا نرسید.آسمان همه جای تهران یک رنگ و هواست. هوا هوا هوا...دیوانه کننده و سرد و مست آلود و پاییز وار و هوایی کننده و  پر ابر و غم آلود است امروز چه قدر. 

 دل و دماغ سفر ندارم. چمدان ام یک هفته است که وسط خانه است ولی تنها چیزهایی که پرش کرده اند ترنج و تورج اند. چند ساعت دیگر بیشتر به رفتن نمانده  اما چمدان من هنوز پر از گربه است و همین و دیگر هیچ.اولین باری ست که تنها می روم  سفر.  فرودگاه امام را تک و تنهایی دوست ندارم. دل ام می خواهد رفته باشم دنبال کسی یا مثل بارهای

 قبل با آقای نویسنده کوله های مان روی دوش مان باشد و خوشحال باشیم و Lonely Planetرا ورق بزنیم. 

 انگار باید کنار بیایم کم کم با این سفرهای  عجیب و غریب کاری و مسوولیت های کاری تر. 

نگران دخترک و پسرکم هستم چون هیچ کس این دو تا موجود زبان بسته را مثل من و اندازه ی من دوست ندارد و این ها برای همه "گربه" هستند و برای من خیلی چیزها.

یکی بیاید من را بکند از کنار این پنجره و آسمان و بگوید سفر قندهار که نمی روی ، بلند شو خودت را جمع کن و  لبتاب را ببندد و دست ام را بکشد و ...شاید آن موقع خودم را جمع کنم. هوای نامرد، که هوایی ام کردی موقع رفتن...باش تا برگردم.  

 

مواظب شهرمان و پاییزش و ولیعصرش و غروب های اش باشید تا برگردم.

  

____________________________________________________________________ 

 

یک خط اعتراف برای  سیمین، ناجی، شی ولف، کولی، شیرین،  فرزانه، سارا، مهدیس، دختر نارنج و ترنج ، زهرا، یاسی و فنجون نو عروس!: باورم نمی شد که این قدر از ننوشتن ام نگران شوید. حال من خوب است اما باور نکنید. شما را دوست دارم خعلی! این را اما باور کنید:)

نظرات 14 + ارسال نظر

خانوم من واسه شما تام ویتس می فریتم که تو سفر گوش بدین دیگه :دی مخصوصا اون " آیل بی گان " رو :دی

همین الااااان دارم می ریزمشون روی ایپاد!!!!! از کجا فهمیدی تو آخه ؟؟؟؟؟؟

شب زاد 1392/08/04 ساعت 20:57 http://unknowncr.blogfa.com

ترسیدم .خیلی ترسیدم.فکر کردم داری می روی برای همیشه.قبل از اینکه من ببینمت.قبل از اینکه تورجک و ترنجکت را ناز کنم.باران دیگر این همه دیر به دیر ننویس

برمی گردم و تو رو می بینم شبنم. این بار دیگه قول. هنوز جا دارم قول بدم؟

سارا 1392/08/04 ساعت 21:27 http://haleman1.blogsky.com

بعد سفر خوب شو!!!!!
منم موخوام مثل شب زاد همو ببینیم!!

می بینیم می بینیم. همه همو می بینیم.

آدم باهوشی ام ، کشفم نکردن مسئولین ، هدر رفتم ، تو ویلاگ رفقام تردستی می کنم . روزگار می گذرانم .
بد زمونه ای شده :))

سفر خوش بگذره و و مراقب خودتم که باش دیگه :)

یه بارم که کشفت کردن خودت نرفتی:)))
هستم

باور کن که نگران میشم و باور کن که دوستت دارم و باورتر کن که تو دوست داشتنی هستی.
سفر خوش عزیزم

من خوشبختم با شما. خیلی و باور میکنم

من نه تنها نگرانت نشدم.. بلکه اصلا فکر نمیکنم حالت از قبل بدتر شده باشد!

شما فالبین شدین یا چی؟؟؟ خودم میدونم نگران شدیییییی

فرزانه 1392/08/05 ساعت 07:48

اینو باور کن که خیلی عزیزی

نه اندازه ی شما

سیمین 1392/08/05 ساعت 08:11

آرام بگذر و با کمی شادمانی ِ بی دلیل بازگرد
بازگرد تا لحن حرف هایم
بوی باران بگیرد!

leila 1392/08/05 ساعت 09:20

phewwwwwwwwww! Good to have u back again

جایی جز این جا ندارم. می دونید که

سارا 1392/08/05 ساعت 12:39

خودتو مسخره کن
با اون ایکون هات

man maskhare nakardam. faghat zogh kardam

شب زاد 1392/08/05 ساعت 17:28 http://unknowncr.blogfa.com

معلومه که هنوز جای قول دادن داری.به خصوص که این روزا من بیشتر از هر زمانی به دوست های تازه و کافه های تازه و خاطرات تازه نیاز دارم.

دختر نارنج و ترنج 1392/08/05 ساعت 21:08

من جیگر تو رو برم دخترک خوب من...
دل من هم الان پیش ترنج و تورجه... کاش زودتر گفته بودی یک جوری.. نمی دونم. شاید می شد بهشون سر بزنم.
من هم خیلی دوستت دارم باران، شاید برای همین باشه که حال هردومون همیشه مثل همه... و انگاری هیچ وقت این حال لعنتی قرار نیست خوب بشه...

تو پانسیون نمی کنی گربه های منو؟؟
دلم واسه اون طوسی که همه ش اویزون پاچه ی شلوار منه و این ور و اون ور میاد شده نقطه:(
اوهوم. من و تو یه ذاتیم

شی ولف 1392/08/08 ساعت 17:41 http://shewolf.blogsky.com

باران نازنین ، وقتی نیستی جدا چیزی کم هست. خوشحالم که سالم و در سفری ، امیدوارم هوای جاده ها و بوی سرزمین های بیگانه حالت را خوب خوب کند.

نبودن شما هم داره برام کمبود می سازه کم کم. وقت برگشتنه

دختر نارنج و ترنج 1392/08/12 ساعت 17:13

من با کمال میل گربه های تورو روی چشمام می گذارم، اما در باره ی مارلی هیییییچ قولی نمی دم! این موجود چشم دیدن هییییییییییییچ موجود جدیدی رو در خانه نداره به خدا!
عزییییییییییییییییییییزک طوسی من.....
دل من ندیده برای هر دوشون یه نقطه شده..... ترنج.. تورج.. فکر کنم وقتی برسی ایران برات پارتی بگیرن :)

اینا بی من گرسنه ترین و تنها ترینند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد