Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

ف

پس آن بالا نشسته ای و با خودت می خندی و می گویی این درد به اندازه ی کافی بزرگ نیست هنوز برای شان...بگذار اضافه کنم...بگذار این درد را تلخ تر کنم...بگذار بازی را گرم تر کنم...

بعد پزشک آشنای مان را می فرستی بالای سرش که معاینه اش کند و یواشکی در گوشم بگوید که موقع انتقال ف با هلی کوپتر لوله ی اکسیژن را به جای این که توی ریه اش فرو کرده باشند توی معده اش کرده اند و ف تا بیمارستان اکسیژن نداشته و قسمت هایی از مغزش برای این کوبیده شده؟...که آن هلی کوپتر لعنتی فقط روی سقف خراب شده ای این بیمارستان دولتی فرود می آمده چون فقط هلی کوپتر ِ گه ِ این بیمارستان اجازه ی پرواز دارد؟!  و بعدش آن قدر وضعیت ف وخیم باشد که حاضر باشیم شبی ده میلیون هم بدهیم اما هیچ پزشکی توی هیچ بیمارستانی حاضر نباشد قبول اش کند؟...جتی با رشوه؟...حتی با وعده؟! که یعنی توی این بیمارستان دولتی که شبیه سلاخ خانه است بمانیم و تماشا کنیم رفتن اش را؟...بعد میان آن همه خاک بر سر ریختن کمیته ی اهدای عضو را باید بفرستی پیش عمه اکم؟...بعد هم می گویی GCS 3...برای شان زیاد است..می کنی اش دو؟!..بعد همسایه شان را می فرستی که تعریف کند که ف چه طوری یک بار خورده به شیشه ی ماشین و یک بار  خورده به جدول کنار خیابان؟ بعد من را دست به یقه می کنی با نرسی که دیدم ...با چشم های خودم دیدم که داشت فشار روی مغز را می برد بالا که اعضای ف سالم بماند برای اهدا؟...که یونیفورم اش را بگیرم و بکشم و داد بزنم و بگویم " یه بار دیگه ببینم وقتی ما نیستیم به اون دستگاه دست می زنی..تا پورسانت های کثافتتون رو بگیرین..به خدا همه ی زنده گی م رو می دم که بیمارستان رو روی سرتون خراب کنم!" 

اضافه کن درد های مان را.هر چه آس داری رو کن برای بدتر کردن مان.هر چه توی چنته داری بریز از آن بالا برای مان.له مان کن اصلا.اصلا درجه ی تلخی این داستان را تا آن جایی ببر بالا که بالا بیاوریم تک تک مان.ولی...ولی  ف را برگردان بعد از همه ی این ها...ف مظلومکم را برگردان به روزهای از شب سیاه ترمان...

نظرات 9 + ارسال نظر
فرزانه 1392/02/20 ساعت 08:33

بمیرم برای دل پر دردت . مواظب خودت باش

aftab 1392/02/20 ساعت 09:58

ashk rikhtam,ghose khordam,hers khordam...doa mikonam barash,baratonnnnn

mina 1392/02/20 ساعت 13:24

بارانم ...فکر کنم فقط باید سکوت کنم ...حالم خوش نیست ...

مینا 1392/02/20 ساعت 13:56

باران جانم...خیلی متاسفم....

متاسفم باران................................................
می دونی چقدر متاسفم باران...................................

azadeh 1392/02/21 ساعت 12:02

با تمام وجود و تمام ایمانم برایت دعا می کنم

میم 1392/02/21 ساعت 12:31 http://gahivaghtaa.blogfa.com

وای باران
نبودم چند روزی
هر وقت که اومدم به ایمن وبلاگ موهای تنم سیخ شد از نوشته هات اما خدا رو شکر همیشه از زیبایی نوشته ات بود

اما...
اما اینبار

..... باران جان از ته دلم دعا میکنم

باراااااااااااااااااااااااان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ف توی رودهن تصادف کرده؟؟؟؟
باران ف دستاش لاک قرمز داشت وقتی تصادف کرد؟
باران ف اسمش یه کم سخته؟ مثلِ فریور، فره ور، نمی دونم نمی دونم یادم نمیااااد.
باران، سه شنبه ی پیش طرفِ ساعتِ 3 رسیده بود بیمارستان؟
باران؟
ف رو کدوم بیمارستان بردن......؟

شیرین؟!...همه ی این ها درسته...تو کجا این سوال ها کجا؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد