Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

family guy

دو نفر آمده اند داخل دفتر که شیشه های پنج طبقه را تمیز کنند.یکی شان ، حالا توی اتاق من است.یک آقای قد کوتاه و تپل که عینک زده و لباس مرتبی پوشیده.من را یاد family guy می اندازد.دست اش را که می برد بالا مدام حواس اش هست که  پیراهن اش از پشت بالا نرود.پسرکش هم مدام زنگ می زند و انگار چیزی می خواهد و او با لحن خیلی مهربان و متشخص سعی می کند توضیح دهد که "بابا جان عزیزم، بابا الان سر ِ کار.گفتم که می خرم ولی حالا نه...لطفا ظهر تماس بگیر تا با هم حرف بزنیم".بعد قطع می کند و دوباره با یک دست اسپری می زند روی شیشه ها و با یک دست روزنامه می کشد. "بابا الان سر ِ‌کار ِ" توی سرم زنگ می زند.کاش می شد آدم هروقت اراده می کند خودکشی کند.روزی چند بار مثلا.اگر می شد، یکی از "بار" هایم همین الان بود. بس که این آقا با ادب است. بس که با شخصیت. مهربان...آبرودار...بس که انگار مرد خانواده است. 

می رود سراغ آن یکی شیشه ی اتاقم.کنار که می رود چشمم یک دفعه می افتد به پنجره ی روبرو که تا امروز طبق عادت همیشه کرکره اش را سفت می بستم...کرکره کنار است و.. کوه حالا پیداست...شهر هم پیداست.گلدان های هزار رنگ  IKEA ی پنت هاوس کناری پیداست...آسمان و لکه ابرهای اش هم حتی...

 سکوت ...فقط صدای قیژ قیژ روزنامه روی شیشه ی تمیز و هیاهوی  دنیای ِ سر ِ ‌من و دنیای ِ سر او . 

پسرک اش چه می خواست کاش؟ 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
آیدا 1392/02/15 ساعت 17:11 http://1002shab.blogfa.com/

پسرکش هر چه می خواست رو دارد. باور کن. با این بابا آدم همه دنیا رو داره.

آیداا باید می دیدیش.شیشه ها هم داشتن خجالت می کشیدن حتا

شی ولف 1392/02/17 ساعت 00:07 http://shewolf.blogsky.com

عبدالله مرد چهل و چند ساله ای ست که هفته ای یک بار راهروهای ساختمان مان را تمیز میکند ، پادری ها را میشوید و خرده فرمایش های همسایه ها بر می آورد.
عبدالله افغانی ست. لیسانس ادبیات دارد. در کابل پانزده سال دبیر بوده است. شعر می گوید. سه فرزند دارد و همسر و خواهری که در جنگ نابینا شده است. عبدالله بسیار مودب است. جنتلمنی واقعی ست. همسایه طبقه اول مرد مجرد لات صفتی ست که به پرشیای خود بال عقاب سوار کرده ؛ شغل مشخصی ندارد و همسایه ها چند بار شکایتش را به کلانتری برده اند. سر عبدالله داد میکشد که به ماشینش لک افتاده موقع شستن پارکینگ، پادری اش خوب شسته نشده ، و من خرد می شوم.

همه مون انگار یکی از این داستان ها جلوی چشممون هست...کسی چه می دونه ..شاید یکی هم قصه ی من و تو رو سوزناک توی وبلاگش می نویسه و دلش می سوزه برامون!

سعید 1392/02/17 ساعت 23:44 http://yahoo.blogfa.com

اونوخ تو پنت هاوس زندگی میکنید؟

خروس 1392/02/18 ساعت 02:06

ای کاش ترکی بلد بودی میفهمیدی پسرش چی میخواد. موندم تو خماری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد