Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Les grands amours n'ont plus d'adresse

http://www.youtube.com/watch?v=iSisOy3CQHQ 

 

اصلا امروز به این انگیزه آمدم سر کار که توی این یک ساعتی که میتینگ است و طبقه ی ما خالی ست و هیچ کس جز خودم نیست ،این موزیک را بگذارم تا صدای اش بپیچد توی فضای خالی ِ‌این جا و  پنجره ی پشت سرم را هم باز کنم و سیگار...و... وبلاگ. 

 

واقعیت اش این است که حجم ِ هیجان ِ‌کار جدید آن قدر قابل ملاحظه است که توجه و اهمیت ام به چیزهای دیگر به صفر رسیده.این که هیجان یکی از نقطه ظعف های من است را قبول دارم ولی این جا یک جور خاص تری نسبت به همه ی تجربه های ام  دارد همه ی من را مثل حوض خمیر سازی ، می پیچاند و می آمیزاند به هم. برای تمرین های نمایش و رقص به سختی با بچه ها هماهنگ می شوم و دیشب که با ذوق داد زدند که "پیمان معادی میاد واسه نمایش مون" من شبیه احمق ها پراندم که " پیمان معادی کیه؟"!!!..نه که نشناسم اش.که حواس ام سخت به چیزهای دیگر جمع می شود بس که سعی می کنم توی این چند ساعتی که توی محل کارم هستم شش دانگ شوم به همه ی جزییات و حرف ها و کارها و جلسه ها و هدف ها! 

آدم خرافاتی ای نیستم اما هرروز صبح که قدم زنان از ولیعصر بالا می آیم حسی وادارم می کند که مدام زیر لب بگویم :"ممنونم". 

می دانم که "کار" همیشه و همه جا  زیاد و کم و خوب و بد دارد.می دانم که همان قدر که امروز هست ممکن است فردا نباشد...اما حس ام می گوید این جا به جای این که هدف اش پرکردن ِ جیب ام توی مدتی که این جا هستم باشد ، زوم کرده است روی "زنده گی ام"!..روی "خودم"...روی نگاهم به دنیا و آدم های اش...توضیح اش سخت است...هنوز یاد نگرفتم شبیه آی اچ الی ها حرف بزنم اما یک روزی که خوب همه چیز را یاد گرفتم می ایم و می گویم که چه طور بعضی کارها فقط کار نیستند و تو برای داشتن شان نمی دانی از کی و چه طور باید تشکر کنی و همین تو را می ترساند. 

  

 

 

پ.ن.1.مرسی بهروز برای آهنگ این روزهای گرم ِ سرد

نظرات 7 + ارسال نظر

دیدی دختر!رسیده ای به جایی که باید میرسیدی !مهم نیست چند وقت
مهم اینه که جای خودت هستی جای باران!
شاید ندونی بابتش چقدر خوشحالم باران
زیاد آدم تلفن و حرف و اینها نیستم ولی خیلی ها روزانه در ذهنم مرور میشوند و تو یکی ازپررنگ ترینشانی
وقتی میبینم جا اقتادی در جایی که باید ،کلی از دورن ذوق میکنم ذووووق

ممنونم عسل.تو هم زیاد میای توی سرم..تو و اون دخترک خوشگللل که هنوز باورم نمی شه دختر ِ‌توست

بهروز 1392/02/04 ساعت 22:24

حالا اینقدر پز کارت رو بکن تو چش و چال ما تا آخرش از غصه سکته کنم تموم شم برم :))



من اصلا اولین و آخرین باری بود که از کارم نوشتم

فنجون 1392/02/10 ساعت 07:52 http://embrasser.blogfa.com

این حس ذوغمرگی و رضایت از زندگی ....
آخ که چه کیفی میده ....
وقتی حس میکنی که ؛هست؛ و هواتو داره ...
از خوشحالیت خوشحالم باران جانم

مرسی فنجان جانم.اگر بدونی چه قدر دلم لک زده برای جی تاک با تو.به زودی راه میندازیم بساط عرق و ورق و

مینا 1392/02/11 ساعت 16:28

باران جان خواستم بگم اونی که تو وبلاگ غار مینا می نویسه من نیستم...من دیگه جایی نمی نویسم لطفا لینکشم بردار...شاد باشی و موفق دوستم...(همیشه تو ذهنم یه دختر قد بلند لاغر مو مشکی تصورت می کردم که کوله داره...)

مینا؟!..یعنی چی؟؟!!...مگه می شه جایی ننویسی؟!!پس چه طوری می خوای زنده گی کنی؟!یعنی اون کیه اون جا پس؟چرا من نمی فهمم؟؟:(

شما کار جدید پیدا کردی که ننویسی ؟ خب بنویس خب :دی

شی ولف 1392/02/12 ساعت 16:52 http://shewolf.blogsky.com

کجایی باران؟
دو تا وبلاگ قبلی ت روخوندم.
چند بار سر زدم و دیدم که اینجا نیستی. کاش مشغول خوشی باشی:)

هستم...کمی کم..اما میام:)

مینا 1392/02/14 ساعت 02:22

دیگه نمی خوام هیچ جا هیچی بنویسم..من وبلاگمو حذف کردم و یه آدم فرصت طلب سریع همونو ثبت کرده و داره به همون اسم غار مینا و به نام مینا می نویسه...خواستم فقط بگم که من دیگه اونجا نیستم دوستم...



اونجا یا هرجا بخوای یا نخوای تو دیگه شدی دوست...
یاهو یا جیمیل بذار برام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد