Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

چهارشنبه 15 آذر

ده روز هم که تعطیل کنند ، باز یکی از برنامه های ما می شود   وول زدن توی دست دوم فروشی های میدان ِ انقلاب و همان بازی ای که آن روزها با نرگس و آقای نویسنده می کردیم .سه تایی..و حالا فقط دوتایی !


(آن هم چه دوتایی ِ غمگینی وقتی مدام سومی را همه جا می بینی. که پخش می شدیم سه تایی توی کتابفروشی ها  و یواشکی کتاب های مان را می خریدیم و بعد سه تایی تا خانه ما  رجز می خواندیم اما نشان نمی دادیم کتاب های مان را . بعد توی خانه ی ما هر کسی یک گوشه می نشست و یکی یکی رو می کرد زیر خاکی اش را و گاهی شد که هر سه یک چیز را خریده بودیم .. لعنت به تو نرگس برای به هم زدن همه ی بازی های مان..)


. ..و یا  فیلم دیدن با تلویزیون ِ قدیمی مان و گاهی نمایشی اگر پیش بیاید ..یا  کشف کردن ِ سالاد های عجیب الخلقه و تست کردن شان توی کافی شاپ ِ خانه گی مان و همین! نه که آدم های روشنی باشیم..نه.نه که بخواهیم ادای آدم های روشن را در بیاوریم ..نه. که فقط انگار این چند تا کار است که می شود هنوز با آرامش انجام داد و آرام بود و ناباورانه نگاه کرد که زنده گی هنوز گاهی چه قدر آرام می شود.


پ.ن.1.مکبث  از قطب الدین صادقی  را ببینید تا هم بدانید مکبث چه شاهی ست و هم بدانید قطب الدین صادقی چه قطبی ست  و هم بدانید تاتر چه شعبده ای ست!فقط و  فقط  مشکل این است که از سالن که می آیی بیرون به این فکر می کنی که کاش آقای صادقی  دست از اشاره های این قدر  مستقیم برداشته بود  و پیام اش مثل ِ پیام ِ جنگل ِ متحرک ِ بیرنام ، نمایش وار و هنرمندانه وار  بود نه شعار وار!



 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد