آقای "پژی " همکار ِ جدید ِ ماست. اوایل فکر می کردم که مجرد و دخترباز است!( قضاوت ِ زود هنگام!).بعد فهمیدم متاهل است و دختر دارد!
خودش هم سن ِ من است ، دخترش بیست سال از من کوچک تر!
یک بار دور میز الی جمع شده بودیم و گپ می زدیم که یک دفعه برگشت مرا "کولاک" صدا زد!..بعد هم گفت "باران لطیف و شاعرانه است...تو نیستی! تو بیشتر تند و پر هیاهویی!" من هم برگشتم و گفتم:" اسم اسم است آقا .چرا تحریف می کنید؟ خوب است منم به جای "پژمان" بگویم...بگویم...بگویم....( و انصافا هیچ چیز به ذهنم نرسید و پراندم .."پژی"!).و این طور شد که ایشان برای همه شد آقای رضایی و برای من آقای پژی!
گه گاه که تحریم ها موجب ِ بیکاری ِ ما را فراهم می کنند گپ می زنیم.ایشان همیشه از زنده گی و ازدواج ِ زود هنگام و دخترک ِ زودهنگام ترشان حرف ها دارند و من هیچ وقت ِ خدا هیچ حرفی ندارم.اصلا من آدم ِ درد و دل نیستم انگار.آدم ِ مثل خر زل زدن ام.آدم ِ بر بر نگاه کردن ام.
امروز که از ناهار برگشتم دیدم یک پلاستیک توی ِ آکواریوم ِ خالی ِ "ماهی خان" است!..خواستم صدایم را بگذارم روی سرم که باز کی آشغال انداخته توی خانه ی سابق ِ ماهی خان..که دیدم چیزی توی پلاستیک وول می خورد. آرام پلاستیک را باز کردم .
یک یادداشت.." ماهی ِ جنگنده برای کولاک....پژی"
پ.ن.۱. انسان هایی که توی بیست و یک سالگی "پدر" شده اند ، چه مهربان می شوند گاهی.
چه مهربان چه لطیف چقدر خوب عاااااشق فایترم من
من عاشق اخلاق سگ این ماهی هام:)))
ماشالا به جونش! بیست و یک سالگی و بچه؟؟؟!!!
میگما حالا باران راستکی کولاک هم هس؟ با تصوراتم جور در نمیاد ..
اره .خودشان می گویند " بچه از دست شان در رفته"!!..من هم هر بار می گویم :" بچه از دستتان در رفته یا عقل و مغزتان که سر ِ بیست سالگی ازدواج کردین؟!" ..کولاک کجا بود فنجون جون.توی همین "باران" موندم!
چقدر خوشحالم ُ منم اینجا همکاران همه مثل پژی خوبند اما متاسفانه تصمیم گرفتم که برم
اما همکار خوب نعمتٍ
پس تصمیم ات رو گرفتی:)