Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

مثه برگی نسوزونم...

 ..(دانلود)


صدای اش می کنم توی اتاق.چهارزانو نشسته ام روی تخت و با سر اشاره می کنم که روبروی ام بنشیند.دستم  را می گذارم روی گلوی ام که بغض ام نترکد.آرام شروع می کنم به حرف زدن.از این یک هفته ای که برایم یک سال گذشت.از این یک هفته ای که معنی ِ سرویس شدن را با سلول سلول ام درک کردم .از این هفته ای که توی خودم تنها ترین بودم و ازبس با خودم حرف زدم حالم از درونم به هم می خورد.از این هفته ای که شب و روز را گم کرده بودم و نمی فهمیدم چه طور روز را به شب و شب را به صبح می رساندم.دستم را روی گلویم فشار می دهم و سعی می کنم آرام حرف بزنم. که می دانم دروغ گفته...که حس های زنانه حسادت های زنانه نیست...که من شبیه زن ها و دخترهای احمق دور و برش نیستم که تنها دغدغه ام این باشد که  با کی می رود و کجا می رود و چرا دیر می رسد و چرا اصلا نمی رسد...اما همه چیز را توی زنده گی ام شفاف می خواهم...می گویم اصلا بیا و بگو می خواهم امشب را  نیایم خانه و بروم خانه ی  دوست  دختر سابقم که هنوز هم مجرد است و تا صبح عشق و حال کنیم!.....ولی  بیا و بگو .این که ناراحت می شوم یا نه به تو ربطی ندارد.به خودم و خودم مربوط است.اما نگذار ابهام و ابر  سرتا پای رابطه ی نه ساله مان را بگیرد...

 نشسته ام روبروی اش و دست ام را روی گلوی ام فشار می دهم و آرام آرام برای اش میگویم. همان طوری که آن روزها با نرگس می نشستم و حرف می زدیم.یادش می آورم  که قول داده بودیم هر غلطی توی این زنده گی می کنیم بکنیم ، اما دروغ نگوییم ... که اگر هر کس دیگری جای او بود و دوست اش نداشتم و می دانستم ارزش اش را ندارد ، می خواباندم توی گوش اش و می گفتم برو پی کارت و هر وقت اون قدر مرد شدی که پای کارهای ات ایستادی سراغم را بگیر .که من دوستی برای درد و دل ندارم و حرف هایم می ماند برای خودم ..این که تنهایی خوب شدن سخت است...این که نیاز به کمک دارم برای خوب شدن و حال و روزم اورژانسی و خراب است...این که ازدواج نکردیم که زن و شوهر هم باشیم و چاره ای جز ازدواج نداشتیم توی این مملکت ِ نفرین شده با اتفاق های آن سال ها...

آن یکی دستم را هم می گذارم روی گلوی ام تا مبادا اشک هایم بیایند و شبیه دختر های بدبخت ِ گریه کن شوم...شمرده شمره حرف می زنم تا یادش بیاورم که توی گند ترین روزهایی که می شد با یک دروغ سر و ته قضیه را هم آورد ، ایستادم و سرم را بالا نگه داشتم و حقیقت را گفتم و پای همه ی حقیقت هم ایستادم...به تک تک ِ کلمات ام فکر می کنم و سعی می کنم هر چی توی سرم است را بریزم بیرون تا بداند که حالم شبیه چیست...می گویم که حالا دیگر حتی آن شب و شب بعدش برایم مهم نیست  و تنها چیزی که ناراحتم می کند این است که  من را نشناخته و نمی داند که می دانم اش و فکر کرده با یک دروغ  ِ ساده ، همه چیز تمام می شود. 

دیگر نگه داشتن ِ بغض ام برایم سخت شده.آن قدر که صدای ام می لرزد.دست های ام را از روی گلوی ام بر می دارد و می بوسدشان.دست های یخ کرده  اش را می گذارد دو طرف صورتم  که "..عاشق چشماتم باران..می شه بغض نکنی..می شه گریه نکنی...این طوری نگام نکنی...می شه؟..حق با توست...اشتباه کردم...ببخش...آدم ها اشتباه می کنند..من هم آدمم...راست می گی...اما دلیلی برای نگفتن نداشتم...باور کن همه ی زنده گیم تویی...می دونم اگه یه سر سوزن شک داشتی یک ثانیه هم نمی موندی...تو می دونی باران...میدونی که من برای  تو موندم این جا...می دونی که همه ی زنده گیمون یعنی "تو"...یعنی چیزایی که "تو" دوست داری...یعنی کارایی که "تو" دوست داری...یعنی جاهایی که "تو" دوست داری  ...دور و برمون رو نگاه کن..همه چی اون جوریه که "تو" دوست داری...نقاشی های تو...شمع های تو...وسایل ِ تو...میز ِ آرایش ِ یه هم ریخته ی تو...من اینا رو دوست دارم..من  زنده گی مونو  خیلی دوست دارم..تو رو دوست دارم باران ..تو همه ی زنده گیمونی .خودت هم خوب می دونی...نفس هم بی تو نمی تونم بکشم...ناراحتت کردم..می دونم...ببخش باران جان...عذر می خوام... ".از رنگ اش می فهمم که حال اش بد شده.دلم نمی خواهد آن طور شرمنده ببینم اش.دلم راضی نیست جلویم سرش را بیندازد پایین و معذرت خواهی کند.هر چه باشد سیزده  سال از من بزرگ تر است و همیشه سوای همه چیز به اش احترام گذاشته ام.  سرم را ازبین دست های اش عقب می کشم و می گویم:" نیازی به معذرت خواهی نیست...  من بارانم...من همون بارانم....اگر این جا توی خونه ی تو ام برای این نیست که زن ات هستم..برای این نیست که دلم می خواسته ازدواج کنم و کسی "شوهرم" باشه...برای اینه که برای با هم بودن چاره ای جز ازدواج نداشتیم...نمی خوام زنده گیت رو عوض کنی..هیچ وقت نخواستم...این جا از اول اش هم خونه ی تو بوده...فقط  مرد باش  ... روراست باش.پای کارهات وایسا.این که با تو و زنده گی ِ شخصیت کنار میام یا نه به خودم  مربوطه...ولی تو حقیقت رو بگو...حتی اگر بدونی اون حقیقت همه چیز رو زیرو رو می کنه...به زیر و رو شدن ِ من راضی نباش..حالم گفتنی نیست..."

سیگار  بین انگشت های اش می لرزد. زل زده به ترنج که مثل همه ی وقت هایی که دعوا می کنیم می آید و کمی آن طرف تر از من کز می کند و زل می زند به لب های ما. بلند می شوم و از تخت می ایم پایین .می خواهم از اتاق بروم بیرون که می گوید:" میتونم مدتی تنهات بذارم اگه راحت تری...جز معذرت خواهی کاری از دستم برنمیاد...کاری هست بکنم که خوشحالت کنم؟"...بدون این که نگاهش کنم می گویم:" آره...بهم دروغ نگو " و می روم دنبال قرص و سیگارم.ترنج مثل برق از جای اش می پرد و می دود دنبال ام.


پ.ن.1.نیاز به زمان دارم.یه زمان ِ طولانی.باید تیکه هامو پیدا کنم.


 

نظرات 6 + ارسال نظر

درکش سخته سخت...درد داره...میدونم ...درد داره وقنی همه ی وجودت قلبه و میتپه شاید بهتره بذاری همون زمان پاک کنه اثر لغزیدنشو ...بعد کم کم طعم اون جمله های قشنگ و خالصش بیاد و همه ی تلخی این اشتباهو پاک کنه که اگه "مرد" نبود و میخواست فریب بده اونا رو هم نمیگفت و اینهمه با کلمات تلاش نمیکرد خودشو ثابت کنه که دلیلی برای ثابت کردن خودش نداشت اگه میخواست ببره و بره...حرفایی که زده کم نیستن باران و تو انقدر خوب لایه های وجودیش رو میشناسی که بین دروغ و راستش رو حتما تشخیص میدی...پس کمی به اون حرفها فکر کن بعد از اینکه آرامتر شدی
آدمیزاد عجیبه ...خیلی زیاد...

حرفم نمیاد عسل...حرفامون باشه برای بعد...اما حق با توست..

م 1391/07/19 ساعت 17:33 http://gahivaghtaa.blogfa.com

ببخش
ببخش و به این فکر کن که خودتم اشتباه میکنی ....

site02 1391/07/19 ساعت 19:36 http://www.site02.orq.ir

9650651981آیا بالاخره راهی برای کسب درآمد از اینترنت وجود دارد ؟؟؟
یک راه مطمئن و درآمدزا برای کسانیکه مایلند از صفر شروع نموده و از هیچ به همه چیز برسند
درآمد بسیار زیاد , آسان , مطمئن و قانونی برای صاحبان سایتها , وبلاگها و بازاریابها
با هر بازدید و سابقه فعالیتی که دارید به گروه ما بپیوندید
>>> و طعم واقعی پول اینترنتی را حس کنید <<<
آیا تا به حال اندیشیده اید که می توانید در منزل و بدون نیاز به خروج از منزل حتی تا سقف 755 هزار تومان در ماه نیز درآمد داشته باشید؟؟؟
برای کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.site02.orq.ir

م 1391/07/22 ساعت 15:35 http://gahivaghtaa.blogfa.com

خوبی ؟؟؟

می شم!

شاه بلوط 1391/07/24 ساعت 17:27

نمی خوام حدس بزنم چی شده و چکار کرده که این طوری بهم ریختی ولی امیدوارم دوباره حالت خوب بشه....

کاشکی من یه کمی شبیه تو بودم باران...... جدی می گم!

شبیه من؟!..اما من خوشگل نیستم:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد