Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

دخترم

نشسته بودیم دور هم و هر کسی برای کودک ِ به دنیا نیامده ی مریم اسم می پراند و من حواسم پرت شده بود به  این   که خامه های برش ِ کیک ِ توی بشقابم را پس بزنم و آناناس ِ وسط اش را بیرون بکشم که  یک دفعه صدای کسی من را از توی کیک بیرون کشید که پرسید: "باران اگه دختر داشتی اسمش رو چی میذاشتی؟" و من چنگال را گذاشتم کنار بشقاب و  از صرافت کیک و خامه و آناناس افتادم  و سعی کردم بیفتم توی تصویری که روی یک تپه ی بزرگ و سبز هستم و آسمان اش آبی ست و هوا مثل شیشه است و دخترم با چند تا بچه ی دیگر دارد بادبادک هوا می کند و باد می رود توی موهای من و مدام پریشان ام می کند و یک دفعه انگار که باران بگیرد هوا سیاه می شود و    من  نگران یک دفعه صدای اش می زنم "سنجاقک...باید برگردیم خونه"..و برگشتم به طرف بچه ها و گفتم "سنجاقک!" و همه ترکیدند از خنده و آسمان ِ دنیای من و سنجاقک هم ترکید و باران گرفت و من اصلا خنده ام نگرفت از خنده ی بچه ها  و اسم دخترک ِ داشته و نداشته ام شد:" سنجاقک". 

  

 



نظرات 3 + ارسال نظر
م 1391/07/10 ساعت 13:29 http://gahivaghtaa.blogfa.com

قشنگِ

ای جونم سنجاقکککککک

فنجون 1391/07/11 ساعت 09:38 http://embrasser.blogfa.com

چه تصویر سازی سریع و قشنگی! خوب است ...

وااای فکر کن... باران مامان میشود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد