Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

با بینی ِ کوچک ...دنیا جور ِ دگر بینی!

 _من ( با کلی مِن مِن و این پا و اون پا کردن و سرخ و سفید شدن) :  "بچه ها..تصمیم گرفتم ..راستش اینه که می خوام..والا چه جوری بگم...می دونم مسخره ست...می دونم به شخصیتم نمی خوره..ولی خب..می دونید یه اقدام سرخودانه و جهان سومیه. می دونم.....نه که مشکلی داشته باشم ها..نه اصلا....نه که واسه زیبایی ها...نه...ولی  خب بیست و هشت سال این طوری بودم...حالا می خوام ..می خوام بینی م رو..جراحی کنم!"

_بچه ها ( همه با هم...یا تک تک به هم ،  بدون این که به من نگاه کنند حتا!):" آخ آخ اره..منم تو فکرشم دکی ِ خوب سراغ داری تی تی؟...وااا تو که مماخ به این نانازی و خوجگلی داری...خیلی هم شیک و مجلسیه...یه نمه این جاش یه قوس کوچیک می خواد..که اونم فقط کار ِ دکتر فلانی ِ!..مای گاد...من زیر دست اون نمی رم...ازش کار خراب دیدم..دختره به چه خوشگلی رو برداشته دماغشو خراب کرده..به نظرت دکتر فلانی چی؟..اون کاراش چه طوره؟..من صد تا کار ازش دیدم...خیلی دستش خوبه..کلا یه کاری می کنه که دماغ   تو صورتت بدرخشه!( من در حالی که دماغم را لمس می کنم:" یعنی روش چراغی چیزی نصب شه؟).   .این دکتر ِ فلان بازیگر و فلان خواننده هم بوده دیگه..حالا چه تیپ مماغی می خوای عسیسم؟( من به خودم:" عسیسم ؟!!") ..ببین من دوس دارم دماغم شکل  دماغ ناتالی پورتمن شه..( من به خودم:" جونم؟!" ).می شناسیش که..عکس  مماخشم توی کیف پولم دارم..ببین..این طوری می تونه در بیاره؟...( من به خودم: "خاک تو سرت که عکس ِ دماغ هیچ کس رو توی کیف پولت نداری...حقته محل ات نذارن..بدبخت ِ بی عکس ِ دماغ!") ولی به نظر من دماغای اون دکتر همه  گربه ای ان!..گربه ای یعنی خوکی؟..نه بابا خوکی یعنی مایکلی...گربه ای یعنی کوتاه و ریز..مثه فلانی! ( من به خودم:" باید یادداشت بردارم...خوکی یعنی مایکلی؟!...گربه ای یعنی فلانی..!") ..آهاااااا...نه اه اه..ببین من داداشم  و بابام و مامان و دختر عموهام هم پیش  دکی  فلانی عمل کردند..خیلی هم حساس ان..به نظرتون چه طورن؟..بذار عکس دماغ هاشونو " قبل و بعد از عمل"  توی موبایلم دارم.اووووو چه قدر تمیز کار کرده...(من به خودم:" تمیز و کثیف هم داریم؟!)... االبته سوراخاشون قرینه نیست...یه کوچیک هم این ورشون ورم داره ..ولی خب دماغ دو سال طول می کشه جا بیفته.( من به خودم:" دو ساااال؟..تازه جا می افته؟...تو این دو سال چه غلطی می کنه پس؟") ولی اگه نشد...یه ترمیم ده دقیقه ای تو مطب ِ دکتر فلانی مماخشون رو خوججل تر می کنه...( من به خودم:" خوجججل ده دقیقه  ای اونم توی مطب؟؟!!") .دماغ ِ سارا هم عملیه؟...اره ولی بهش نگو...بهش بر می خوره بگی عمل کرده!...خب مگه نکرده؟...چرا اما نباید بگی..( من به خودم:" پس چی بگیم؟ اصن هیچی نگیم؟..نمی شه که...ما باید یه چیزی بگیم!") .ببین من خیلی دوست دارم طبیعی شه دماغم!...خب طبیعی که الان طبیعیه دیگه..طبیعی یعنی همین جوری کوفته و کج و نامرتب!( من به خودم:" مروری بر معانی ِ  جدید ِ  کلمه ی نامرتب و طبیعی!")...ببین تعریف ِ دکتر فلانی رو هم خیلی می کنن..کارش فانتزی و عروسکیه...می شی مثه باربی جی جی جونم...ببین ولی به نظرم دکتر فلانی حرف اول رو می زنه ...درسته که نزدیک صد سالشه..ولی اونقدر خوب سوهان می زنه تیغه تو که نگووو..من خودم دو بار سوهان خوردم...اما بار سوم می خوام برم پیشش حتمن!...الی جون به نظرم تو عمل نکن..همین طوری شیکی..فقط پره ی راستت یه کم بزرگ تر از چپیه ست...آخه جوش زده..آها..پس اگه جوشه که هیچی!...ببین من فقط می خوام این قوس رو برداره...یه قوز ِ کوچیک بده..( من:" برعکس نگفت؟!.) ...تازه من  رنگ چشم هام  هم با پیشنهاد همون دکتر توی کلینیک  فلان عمل کردم..بابا آخه دخملا یه کم به خودتون برسین...چیه مثل مرده ها راه می رین توی خیابون...یه فرقی باید با ماماناتون داشته باشین..!..( من به خودم:" F&*K !..رنگ چشم رو مگه عمل می کنن؟؟؟) ..ناااااازی  ناناز حالا مگه چشات چه رنگی بود؟..ریسک نداره؟...قهوه ای بود...الان عسلیش کردم دیگه...معلوم نیست مگه؟...همه چی تو دنیا ریسک داره اینم یکیش..( من به خودم:" دو کلام از ماشین عروس!"....ولی جوجو باید حسابی مطب گردی کنی هاا...بی مطب گردی مموخ ِ خوشگلتو ندی دست این دکترا هاا...ایشالا دماغت بهترین دماغ ِ دنیا شه!...عکساتم یادت نره فیس بوک بذاری..من دعا می کنم حسابی خوچچمل شی!

 

_من به خودم: " ! "

نظرات 3 + ارسال نظر
yasi 1391/04/28 ساعت 19:30

=))

[ بدون نام ] 1391/04/29 ساعت 16:14

عالی بود، عالی بود، عالی بود. واقعا عالی بود. باید بیام پیش‌ات کمی دوره‌ی نوشتن بگذرونم:) لطفا نوشتن رو رها نکن، لطفا همین‌جور بنویس و بنویس و بنویس.

فرزانه 1391/04/30 ساعت 13:28

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد