Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

تا...

  نیم ساعت دیگر جلسه شروع می شود .جلسه با کلیه ی "عوضی "های موجود در شرکت!(بعله البته که خودم هم جزوشان هستم!) آقای "ی" ، مستر "دال" ، خانم "الف" یا " علف"! و شوهر بی سوادش آقای "ف".دیدن ِ همه ی این جانور ها آن هم توی یک زمان و یک مکان ، صبر جزیل می خواد و آرامشی خرواری.

***

  از صبح که سوار ماشین شدم ، دارم روی خودم کار می کنم..یک موزیک ِ عجیبی را مدام گوش می دهم و ...با آن بلند بلند می خوانم..."منو به حال خودم بذارین مردم...من و تمام پلشتی این دردو ...که قد تمام کرم های عالم دوستت دارم ...که قد تمامی دوش ها می بارم....که درد می کشم قد پریود های هفت روزت....که سردرد می کنم به سردردهای مرموزت..."

توی چراغ قرمز دستم را دراز می کنم و درخت ها را نوازش می کنم ..

***

 به شرکت که می رسم  مدام بالبخند زیر لب می گویم: "باران.. نرو توی شیکم شون...چپ چپ نگاشون نکن... همه می دونن چه غلطی می کنن...نزن زیر گوششون...بزرگ می شن!!!!پوزخند نزن..ارزششو ندارن... .زل زل مثل یخ نگاهشون نکن......زبانشون رو مسخره نکن...کلمه های قلمبه سلمبه نگو که همه بگن ببخشید ما نفهمیدیم...خودکارت رو بین انگشتات هی نچرخون...به خانم "علف" و بچه ی توی شکمش انرژی شیطانی نفرست...مدام از پنجره بیرون رو نگاه نکن...خانم "علف" که گفت "I am a window...I am a book" ..تو چشماتو گرد نکن و نگو ببخشید من زبان شما رو نمی فهمم..!.".

***

  دارم به این چیزها فکر می کنم که صدای شوهر ِ خانم "علِف" از سکشن کناری می آید و بعد هم ایمیل ِ بی سر و ته اش خطاب به من که به هر خر و سگی هم که دست اش آمده رونوشت زده اند.

***

 حالا وقت ِ عمل است.نتیجه ی آن همه تمرین روی ذهن و روانم نتیجه  می دهد ....

 با یک ایمیل دو صفحه ای تشریف می برم توی شکم ِ  بزرگشون و همه ی خر و سگ های مزبور را هم می گذارم توی رونوشت و زیر نوشت! و می روم جلوی میزش و زل زل مثل یخ نگاهش می کنم و برگه ها را پرت می کنم توی صورت اش و کلمه های قلمبه سلمبه نثارش می کنم و زبانش را مسخره می کنم و به بچه ی خانم "علِف" انرژی شیطانی میفرستم. و.شوهر خانم "علِف " درحالی که مثل ویبره ی موبایل لرزه گرفته اند...داد می زنند که :" برو بیرون تا..."...من هم انگار منتظر همین "تا" بودم ، هر چه روی میزش است را با یک حرکت می ریزم روی زمین و ارام می گویم:" تا؟؟؟...شما بفرمایید تا چی....."تا" ببینید چی می شه"....از اتاق می زند بیرون که ضعیفه ای را لت و پار نکند مثلا.کشتی گیر ِ مقوایی!!!......آقای "ی" دستشان را می خواهند بیندازند گردن من که "باران ...آقای ف یه اشتباهی کرد...بسه دیگه...تمومش کن ".خودم را  می کشم کنار و با آرامش می گویم:"من عرض دیگه ای ندارم...شما  امر دیگه ای دارین؟؟"

 و می آیم بیرون.خوووووشحال و مسرووووور  ازین که زحمات اول صبحم نتیجه داده و بر خودم مسلط شدم آن همه!!!تسلطی...چه مسلطی!!!.....هی هم یک صدایی توی گوشم ویز ویز می پیچد که "وحشی شاخ و دم داره؟؟؟...نه...وحشی خال قرمز رو صورتش داره؟...نه!..وحشی فکر کردی کیه؟...وحشی چی کار می کنه بالانس می زنه؟؟؟..نه همین طوری آپارتی گری در میاره و  ...می شه یه چیزی تو مایه های خودت باران!"

***

می روم از شرکت بیرون...یک جایی توی اعصابم شکننده شده...خوب میفهمم اش.یک چیزی مربوط به این کار لعنتی و نامردی های این مفت خورها ، کل سیستم ام را به هم می ریزد...خوب می فهمم اش...کافی ست پر ِ یکی از این باند مافیا بگیرد به پرم ، بال بال می زنم برای یک کشیده خواباندن توی صورتشان...

روبروی شهر کتاب که می رسم...بی فکر وارد می شوم ....  گم می شوم توی خنکی ِ فروشگاه و صدای موسیقی و قفسه های شهر کتاب و خاطرات و ...

 قد دلتنگی ِ  تمامی کرم های عالم ...

نظرات 3 + ارسال نظر
امید 1391/02/27 ساعت 22:04

بالاخره آهنگی که معرفی کردم به درد خورد

یاد پله های پارک ساحلی...

خروس 1391/03/02 ساعت 00:45

آقا من یی جایی خوندم اگر عصبانی بشیم هاا به عامل عصبانیت جواب مثبت دادیم پس نشیم بیتره . عجب نصیحتی این نصیحت. آقا ما هر جا ازش استفاد کردیم هاا زدن تو سرمون آقا حقمونو کشیدن بالا .حالا میگم هاا میخوای تو از این نصیحت استفاده نکن

[ بدون نام ] 1394/04/07 ساعت 18:10

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد