صبح میان ِ صحبت های "همکارانه" ، خیلی اتفاقی متوجه شدیم که مسیرمان یکی است و قرار شد روزهایی مثل امروز که ماشین ندارم ، ایشون من رو تا مسیری برسونند.هنوز یکساعت هم نگذشته که توی مسنجر می زند که :" خانم فلانی ، ببخشید میتونم شما رو ته ِ کوچه بغل کنم؟"
چشم هایم مثل پاپ کورن "پاپ" می زنند بیرون.باورم نمی شود که این قدر بی پرده حرف بزند.با خودم می گویم این هم نتیجه ی شوخی و بگو بخند های صبح.چه جسارت ها!..بعد هم یک طرف دیگر خودم می گوید این آقای به این خوش تیپی...حالا چرا ته ِ کوچه؟؟..حالا چرا فقط بغل؟!!!:))))...اصلا ایشون که متاهل ان...چه قدر مردها کثیف ان...آخه فقط بغل؟؟..نه آقا من متاهلم این حرف ها چیه!!شما که متعهدین...توی شرکت برامون حرف در می آورند...!"
هنوز دارم فکرهای کثیف و تمیزم را جمع و جور می کنم که می زند:" ببخشید ...سو تفاهم نشه ...منظورم اینه که می شه شما رو ته کوچه بغل ِ سفارت سوار کنم؟ آخه از کوچه ی بالایی باید دور بزنم...!!!!...
با آن همه فکر و حرف و حدیث توی آن چند ثانیه ، تنها چیزی که توانستم تایپ کنم این بود که :" نه ممنونم...راستش از مسیری که شما می رید ، راهم دور می شه...با تاکسی راحت ترم ...ممنونم!"
و ته ِ کوچه محروم می شود از همه ی بغل ها.....
اما مردها به همان اندازه کثیفند
مردها هم آدمند:)
slm az veblogetun khosham umad
age vagt kardin be manam sar bezanid nasre shivayi darin linketunam kardam
حاضرم شرط ببندم که اون اشتباه تایپی ، همراه با مقدار قلیلی شیطنت بوده!