Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

همین وقت..

همان وقت که تلفن را برمی داری و با آرامش می گویی :"بله" و از آن طرف فقط صدای فریاد است که متهم ات می کند به همه ی آن چه نیستی و همه ی آن چه نکرده ای و همه ی آن چه نگفته ای و  گوشی روی ات قطع می شود  ..و همان وقت که گوش ات می ماند  و  پتک ِ پیاپی ِ بوق ِ اشغال ...  چشم های ات می مانند و نگاه های متعجب ِ اطرافیان و لبان ات می مانند و لرزشی  بی اختیار ..همان وقت که  برای شکستن ِ سکوت سرب وار ، رو می کنی به بوق ِ اشغال و می گویی:" باشه...پس منتظر می مونم تا بعدا زنگ بزنی!!!" ..درست همان وقت که  تو می مانی و فاصله ی یک متری  و چند ثانیه ای ات با در  ،  که می شود کیلومتر بر  ساعت  و ....همان وقت که می رسانی خودت را به پنجره و ...دولا می شوی و می افتی پایین...


درست همان وقت...

دردی ازاین دست....

به این حجم.. 



_____________________________________________________


از بی آهنگی...بی حسی!حس "

نظرات 2 + ارسال نظر
خروس 1390/07/20 ساعت 21:04

معادله روی کاغذ کلافم کرده بود احساس میکردم یه جورآیی داره بهم توهین مکنه. وقتی خردش کردم و جوابشو کشیدم بیرون شصتم رو بهش نشون دادم و گفتم برو با بزرگترت بیا. هر چند نمیدونم اون برد یا من ولی چاره جز این نداشتم. شاید بهتر بود پارش میکردم و از پنجره پرتش میکردم بیرون

این هم از اونایی بود که ریمیا نوشته بود نه تو ...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد