صبح های سرد ِ فصل ام
صبح های جهنمی ِ زنده گی ام
نا خواسته یا خواسته ، می شوند ادامه ی گرمی ِ آغوش ِ شب های تو
و در آنی از ثانیه می پرد از سرم ، از تنم ، تو و گرمی ِ تو و دست های تو و همه ی تو ...
جای آغوش گرفتنم ، گاهی به من تجاوز کن
که سرما بشود دنباله ی سرما
شاید آن وقت ، هرروز از سرد و گرم شدن ترک برندارم .