پ.ن.11.از دار و ندار ِ دنیا همین چند روز تعطیلی را داشتم قبل از شروع ِ ترم مهر که از اول شهریور برای اش نقشه کشیده بودم و حالا دارند دقیقه به دقیقه اش را توی عسلویه به" اف " می دهند!
پ.ن.234.برای روز تولدم هیچ خوشحال نیستم.منتظرش هم نیستم.حتی خوب که فکر می کنم می بینم یک اضطراب ِ بی مورد اما پر قدرت هم دارم.یک جوری که دوست دارم از روزش بپرم و بعدش بیست و هشت ساله شده باشم.
پ.ن.189. صبح با چمدان بسته و آماده ی رفتن آمدم ، اما خانوم ِ انجلینا جولی ِ تایلند به این نتیجه رسیدند که ما فردا شب برگردیم تا به صورت کامل از کار و زنده گی پرت شویم.باشد که خداهای شان قبول کنند!!!
فکر این که دوباره چمدان ِ بسته را باز کنم و راه امده ی هتل را برگردم ..حالم را دگرگون می کند!می شود که برگشتن دل انگیز نباشد ، وقتی برای رفتن آماده ای.درست انگارقرار باشد بمیری اما نمیری.می تواند سخت باشد...برگشتن و زنده ماندن و ادامه دادن و ...
پ.ن.80.از همه ی ادم ها و اشیایی که این جا توی این اتاق هستند ، کهیر می زنم.از همه بیشتر از این در ِ اب معدنی که این جا افتاده.این در ِ اب معدنی منفورترین ِ کهیر زننده هاست اصلن!
پ.ن.67.هیچم ادم غرغرویی نیستم.هیچم.
الهی قربونت برم خوب چرا خودتو اذیت میکنی اخه!! به جوانب خوبش فکر کن... به زمانی که قراره حق ماموریتتو بگیری!!!
حق ماموریت؟؟؟؟؟؟؟؟...فرود بیاد توی سر ِ همه شان از بالا تا پایین...من وقتمو می خوام.وقتمو:(
وقت... از وقتی شناختمت همیشه کمبود وقت داشتی باران!!
شاید آن در بطری کمی قبل از پ.ن. ۸۰ آمده تا هدیه ای باشد برای آنکه بی بهانه و سبکبال بپری از آنچه در حادثه پ.ن. ۲۳۴ اتفاق خواهد افتاد. اینگونه که بیاندیشی تحمل پذیرتر خواهد بود.