این اسپاتیفای برام شده مثل یه استخر که هرروز صبح با هیولاهام می پریم توش و شنا می کنیم و شنا می کنیم و شنا می کنیم و شنا می کنیم...
انگار نه انگار که مدارک باید ترجمه شن و برم سراغ حساب بانکی و شیش هفته است نقاشی نکردم و بیست روز دیگه وقت سفارت دارم و باید فرانسه بخونم و واکسن ترنج مونده و ...
گاهی ادم بی خیال و خر می شه.الان ازون گاهی های منه. ..
پ.ن.1. وقتی دارم شنا می کنم از بس بهم آشغال ِ کارهای ناتموم چسبیده همه اش احساس می کنم دارم می رم ته آب.بی لذت شنا می کنم اما دلیل نمی شه که نکنم. با این همه باز هم من و هیولاهام شنا می کنیم و شنا می کنیم و شنا می کنیم...اصلا لذت نمی بریم که نمی بریم.مگه همه چی باید با لذت باشه؟