Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

برف نو...برف نو...سلام سلام..


  برگه ام را که دادم ، احساس می کردم که همه ی بدنم به خاطر ِ سه ساعت خم شدن روی برگه و نوشتن ، تیر می کشید.همه ی بدن ام ،  جز شانه هایم !، که احسا س می کردم ، سبک شده اند.  .همان طور که پالتو ام را روی دستم انداخته بودم ، کیف ام را تحویل گرفتم .اولین کاری که کردم روشن کردن  موبایل ام بود.  همان طور که به سمت در می رفتم ، چشمم به صفحه اش بود تا پسوردش را بزنم که...حس کردم  نقطه ی  ظریفی گونه ام را لمس کرد.سرم را  رو به آسمان بلند کردم...

"برف نو ! برف نو ! سلام  سلام "

هزار دانه ی برف...
هزار بوسه ی بی اجازه  بر گونه ی دخترکان...
و هزار نوازش سرانگشتانی سپید بر گیسوان سیاه دخترکان 
 
و دل ام می لرزد..

 دیگر به هیچ چیز فکر نمی کردم.نه به سختی ِ امتحان..نه به مچی که درد می کرد..نه به شانه های سبک ام حتی...

دلم شاملو می خواست ...صدا می خواست...زمزمه می خواست...قدم می خواست...عشقبازی می خواست...
 
.پاکی آوردی ای امید سپید

همه آلودگی‌ست این ایام

راه شومی‌ست می زند مطرب
تلخواری‌ست می چکد در جام

اشکواری‌ست می کشد لبخند
ننگواری‌ست می تراشد نام

مرغ شادی به دامگاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام

ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که برنیاید گام

کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع برگرفته‌ایم از کام

خامسوزیم الغرض بدرود

تو فرود آی برف تازه سلام

نظرات 3 + ارسال نظر
خروس 1389/10/26 ساعت 07:55

شگفتا چه برفی باریده. اگر کارتون خواب بودم دیشب از سرما سقط میشدم!

دلت هرچیزی می خواسته غیر از سپیدگاه ، نه ؟!!!

ها ها هااا ها...جات خالی نبود!

نازی 1389/10/28 ساعت 09:38

هیچوقت نتونستم با شاملو حال کنم. نمی دونم چرا.

منم نمیدونم چرا وقتی هربار دردم می گیره ، صدای شاملو می شه آسیفون برام!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد