نمیدونم چرا دلم می خواست میتونستم توی یه مکان و یه زمان ِ دیگه...بیام اون جایی که هستی و صدات کنم بیای بیرون و هر چی دلم می خواد داد بزنم ودعوا کنم و بغض کنم و به زمین و زمان بد و بیراه بگم و به تو مشت بزنم و...
و بعد دستاتو دور خودم حلقه کنم و خودمو بچسبونم بهت و چشمامو ببندم و ..یه نفس عمیق بکشم و بگم...."..تموم شد"...!ا
_______________________________
فیلم زیاد می بینم شاید!
شاید من یه کمی خوشبختم. دو سه هفته پیش دقیقاْ همین کارها رو با یکی کردم. طرف بزرگوار بود که گذاشت دوباره دستامو دورش حلقه کنم.