مدیر عامل محترم در اسکایپ برای من پیغام فرستاد که ؛سرتون شلوغه؟؛
و من که سرم ساعت هابود از مرحله ی شلوغ گذشته بود...برای این که بی ادبی نکرده باشم..تایپ کردم که «خیلللللللللللی».و ای کاش که نمی کردم.ای کاش که انگشتانم همه قلم قلم می شدند و می رفتند در دست بچه های مستمند!... انگشتان مبارکم یک لحظه و فقط یک لحظه تایپ انگلیسی و فارسی و فینگلیش را قاطی کردند...و قبل از این که بفهمم چه اتفاقی افتاد و چه شد و چه نشد..اینتر زدم و ...جمله ی بخت برگشته ی من اینتر شد« خیکککککککککککی»!!...آه از نهاد من بلند شد و ..علامت تعجب از غلاف مدیر عامل رها شد!.انکار فایده ای نداشت.آخر چه انکاری؟..آن هم برای مدیر عاملی که حد اقل ۵۰ کیلو اضافه وزن دارد!...
حالم عجیب گرفته است.فکر کنم شغل جدیدم هم از من گرفته شود!
ای انگشتان کج...ای انگشتان بی لیاقت..ای انگشتان چلاق..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقاشی بعدا اضافه خواهد شد.
اهمیتی نداره که چه اتفاقی بعدا بیفته، مهم اینه که تو این مطلب رو اونقدر خوب نوشتهای که من با خوندنش مثل خر لذت می برم. بوس.
نمی دونم چه حسی بهم دست داد ولی خیلی عجیب غریب بود...