Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

 و ذهن من به این می اندیشد که زبان اسپانیایی ام را در دو ماه باقی مانده تقویت کنم و باقیمانده ی پول هایم را هم به سویتلانا بدهم ورقص سالسا و اسپانیولی یاد بگیرم ...

و به محض این که پایم به کوبا رسید...

به دنبال کاری بگردم و

رقاص شوم و...

همان جا ماندگار شویم

  .


گاهی باید برای بهای آزادی همه کاری کرد...

 

 


و ذهن من مرز ندارد..

و کسی چه می داند؟..

شاید یک روز برسد که تو  بتوانی بدون مرز بنویسی و

من بدون مرز برای آزادی مان برقصم ...

 

________________________________________________________

پ.ن.1.تا وقتی  که ذهن من مرز ندارد.. هیچ کس...به هیچ چیز مطمئن نباشد!

پ.ن.2...دیرم شده اما نقاشیم میاد:-(..لعنت به حس بی موقع


پ.ن.3....










نظرات 3 + ارسال نظر
نویسنده ی بی مرز 1387/11/05 ساعت 16:04

te amo demasidao..te quieo por mi corazon y tu eres mi alma..para simpre

میرا 1387/11/06 ساعت 23:14

باران با من می رقصدو با من د نیا را زیر و رو می کند.

سلام :)
دلم برای این خونه تنگ شده بود.
آمدم سری بزنم و یادی کنم از روز هایی
که " باران " ی بود و " دخترک " ی .....!
شاد باشی و پاینده جوون :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد