Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

 می گوید، کمی هم با تلخی می گوید البته که بیست تا ایمیل برای اجاره ی خانه فرستاده و همه شان وقتی فهمیده اند دو عدد گربه ما را تا آن سر دنیا همراهی می کنند گرخیده اند و گفته اند، محکم هم گفته اند که "نع". شانه بالا می اندازم که خب من هم سی تا ایمیل فرستاده ام و گفته اند، خیلی محکم هم ، که "نع"، ولی پیدا می شود. می گوید، کمی این بار بلند تر که "خودمان معلق  و معوق ایم و آن وقت دو تا گربه هم داریم با خودمان سوار هواپیما می کنیم و می بریم آن طرف دنیا!...فکر کردی برای ات فرش قرمز پهن کرده اند که داری این زبان بسته ها را هم می بری؟!." برق از چشم های ام می رود. احساس می کنم سیاهی چشم های ام  پخش می شود و حتی یک نقطه ی سفید هم باقی نمی ماند. چشم های ام درست مثل چشم های تورج می شود وقت هایی که عصبانی می شود. نگاه اش نمی کنم. شروع می کند به گفتن، آن هم این بار خیلی بلند گفتن که اصلا از اول هم فکر ِ دو تا گربه داشتن اشتباه بود و حالا اگر این ها نبودند هزار تا آپشن مناسب برای خانه و زنده گی داشتیم و الان هیچ. او ادامه می دهد و من  کم کم احساس می کنم ناخن های ام هم دارند از نوک انگشت های ام می زنند بیرون. تییییز آن قدر که بتوانم پنبه و ابرهای کاناپه را بفرستم روی هوا. شانه های ام را بی این که بالا و پایین بیندازم این بار، می گویم:"sooooo"؟؟؟؟؟؟؟ . می خواهید باور کنید می خواهید نکنید، اما من به غیر از چشم ها و ناخن های ام حس کردم که موهای سر و بدن ام هم چند میلی متر سیخ شده اند و ستون فقرات ام هم دارد گرد و گرد تر می شود!...بی این که نگاهم کند می گوید:" بذارشون شیش هفت ماه این جا بمونن، برادرک ات میاد و بهشون سر می زنه...تکلیف ات که اون جا معلوم شد، بعر برگرد و ببرشون!". امان از دهانی که بی فکر باز می کنند این مردان در زنده گی!..آن هایی که تجربه ی زنده گی با گربه دارند می دانند که وقتی گربه ها چشم شان سیاه می شود و ناخن های شان می زند بیرون و موهای شان سیخ می شود و یک جور غرش ِ مهیبی از توی گلوی شان شنیده می شود،  "سوژه ی عصبانیت" فقط یک صدم ثانیه فرصت فرار دارد و گرنه مثل پنبه ی تشک زده می شود و می رود توی هوا!...از گلوی ام همان صدا می آید بیرون.." یعنی توی اون خراب شده هیچ جایی برای من با دو تا گربه های ام نیست ؟"... یک صدم ثانیه فرصت فرار دارد اما از همان استفاده می کند و سکوووووووووت وار می گریزد. بعد من می مانم و چشم های ام که کم کم دوباره سفیدی شان برمی گردد و ناخن های ام که می روند داخل انگشت های ام و موهای ام که نرم می شوند و می خوابند و فکر این که با این ها چه کنم و بی این ها چه کنم؟


نظرات 9 + ارسال نظر
elena 1394/11/06 ساعت 23:10

عزیزم مطئنم یک جای خوب، خیلی خوب پیدا میکنید. اونم دقیقا به خاطر این دو تا جیگر.

مطمئنم.:)

دختر نارنج و ترنج 1394/11/07 ساعت 00:56

یعنی اون سر دنیا هم؟.........
پیدا میشه باران.... پیدا میشه.
همه چیز درست میشه، می دونم.

باید بشه. بایدد

آنی 1394/11/07 ساعت 01:20

بیخود میگن نه... جا پیدا میشه. دوست من با دو تا گربه دقیقا اومد کانادا. ونکوور.

بهرحال بچه داری دردسرهای خودش رو داره. گزینه ی
pet allowed
هم داریم به خدا.

اوهوم. تصمیم بر این شد که اوشون دست بکشن از گشتن و من خودم بگردم. توی همه ی ایمیلامم این عکسه رو می ذارم می نویسم من و دو تا گربه ی با ادب

آنی 1394/11/07 ساعت 01:21

راستی فکر گذاشتنشون رو از سرت بیرون کن. مگه آدم بچه ش رو میذاره و میره؟

آخ آخ .تو رو می خوام. تو رو می خوام. یکی مثه تو رو می خوام که ازین حرفا بزنه بهم که دق نکنم.



ااااااااااااخی چقد نااااااااااااااازن جیگرااااای من

مرسی خاله شون

نوشین 1394/11/07 ساعت 13:18 http://nooshnameh.blogfa.com

چطور دلشون میاد به موجودات دوست داشتنی و مهربان و تمیزی مثل تورج و ترنج بگن نه؟ واقعا چطور؟
مطمئنا در این دنیای بزرگ جای فرزندانت در خانه تو محفوظه باران جان.

دست خودش نیست...مرد است دیگر..

دختر نارنج و ترنج 1394/11/07 ساعت 13:51

عکسشون رو بذار و بگو: آرزوی همه ی عمرتون باشه این دو تا فرشته توی خونه تون زندگی کنن. بگو که چقددددددددددددر وجودشون عشقه! مطمئنم عکسشون رو ببینن نظرشون مثبت می شه...

عزیزم خودتو کنترل کن. تو به این خوووبی...تو با این همه هیجان...من اصن چرا با تو ازدواج نکردم ترنج جان.

سیمین 1394/11/07 ساعت 16:09

خدایی خیلی ملوس و خواستنی ان
حتما با خودت می بری شون باران جان جان.

خیلی هم آب زیر کاه و مرموزن

زری 1394/11/11 ساعت 13:24

به سلامتی راهی شدی؟ موفق باشی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد