Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

اندر احوالات "مادی ِ" امروز/دو



ما از ای تی ام ِ داخل بیمارستان استفاده می کنیم. هر وقت پول نیاز داریم، سریع از آفیس می پریم توی بیمارستان ِ چسبیده بهمان و از ای تی ام، نیاز مالی مان را برآورده می کنیم. صف سه چهارنفره ای جلوی ای تی ام است. این پا و آن پا می کنم و سعی می کنم سرم را نچرخانم که درد ِ دور و برم توی اتاق انتظار را ببینم. نوبت ام می شود...پول را می گیرم و می دوم سمت در. هنوز پای ام را بیرون نگذاشته ام که کسی از پشت صدای ام می کند..."خانوم ببخشید"...می ایستم و برمی گردم. همان آقایی که پشت سرم توی صف ایستاده بود و من فقط یک لحظه کیف مون بلان اش را دیدم.  می آید سمت ام. "عذر می خوام که این جا و این طور ولی فکر می کنید می تونم شماره مو بهتون بدم؟"...زن ها فکر کنم عاشق این لحظه اند. که یک لبخند عشوه دار بزنند و بگویند "ببخشید من متاهل ام!"...این جمله را آن چنان با قر و فر هایی که شنیده ام که مرد بیچاره حال اش از طر بیان کردن این جمله ی کلیشه ای آن چنان دگر گون می شود که اگر زن به اش جواب مثبت داده بود این طور دگرگون نمی شد.  لبخند می زنم و برای این که کلیشه ای نباشم می گویم ببخشید من با کسی هستم. تا این جای داستان همه چیز مثل همیشه و همه ی داستان هاست...اما این جای اش یک دفعه یک طورایی می شود که این طور می شود که  مرد!( با آن کیف مون بلان اش!) زل می زند توی چشم های ام  و از ته وجود و اعماق خود و کیف اش آه می کشد و می گوید:" نمی دونم چرا به نظرم شما بیش از اندازه  زیبا و اورجینال و خاص هستید". آه ازین جمله وقتی با کمی حس توسط شما مردها از دهان تان می آید بیرون. آه از این که شما چه قدر بلدید چه کنید آخر!..لبه ی روسری ام را طبق عادت می زنم پشت گوش ام و گردن ام را کمی کج می کنم  و با ناز می گویم :" سپاسگزارم!"..و روی ام را برمی گردانم و تا دم ِ در بیمارستان را انگار روی ابرها قدم می زنم.  چه می کند compliment  بعضی وقت ها با دل ِ ما زن های ضعیف و خر! ... فکر کن ریمیا که  یک نفر به تو بگوید زیبا و اورجینال و خاص!!!...حتی خاص! . می خواهم که وارد آفیس شوم اما یک لحظه سرم را بر می گردانم و می بینم که  ایشان سوار بر یک بنز ِ SLK قهوه ای سوخته، بوق ِ کوچکی می زنند و بعد لبخند ِ جذابی  و خرامان از در بیمارستان خارج می شوند و من ِ "زیبای خاص ِ اورجینال "را تنها می گذارند! . نگهبان ِ پارکینگ ِ ما هم برا ی این که بی نصیب نمانده باشد از این داستان ِ من،  به نشانه ی احترام دست اش را  بالا می برد  که "خدافظ آقای دکتر!"...و قیافه ی من ِ زیبای ِ خاص ِ اورجینال اصلا گفتنی نیست...

نظرات 15 + ارسال نظر
سربه هوا 1394/07/23 ساعت 11:25

سربه هوا 1394/07/23 ساعت 11:26

سیمین 1394/07/23 ساعت 14:13

تو واقعا زیبا و اورجینال و خاصی باران جون. چجوری آقای دکتر این رو توی چند دقیقه فهمیده؟ حتما خیلی باهوش بوده :-*

سیمین جون تو دیگه چرا اینو می گی... آقای دکتر حرفی جهت مخ زنی زد...شوما چرا باور می کنی؟؟؟؟

آنی 1394/07/24 ساعت 00:32

ای جان... حتی به من هم چسبید.

سیمین 1394/07/24 ساعت 21:49

حتی اگه جهت مخ زنی گفته، درست گفته عزیزم

دریا 1394/07/25 ساعت 09:51

من که اصن ربطی به موضوع ندارم از کیلومترها اون ورتر از خوندنش دلم غنج رفت.تو که حق داشتی روی ابرها باشی حداقل دقایقی اورجینال خانم!

عادله 1394/07/25 ساعت 11:12

چرا اینقدر این متنه قشنگ بود ؟

سیمین 2 1394/07/25 ساعت 12:23

مگه چند تا از این باران ها داریم که موهاش کوتاه و موکایی باشه .خودت رو عشقی

غرور و تعصب 1394/07/25 ساعت 14:34



خیلییییییییییییییییی هییییییییییف شدااااااااااا

اصن ادم بعضی وقتا تو زندگیش بد جور درگیر این متاهل بودنش میشه
:))))))

اوووخ اوخخخخ اون لحظه اخر ررررر منو کششششششتی رسما

دختر نارنج و ترنج 1394/07/25 ساعت 15:17

من جیگرتو برم دختر..... خدایی گاهی مردها چقدر خوب بلدند حرف بزنند همین طور که گاهی وقتا اصلا نمی دونن کی باید دهنشون رو ببندند :)
یک کامپلیمنت خوب خودش می تونه یه دوپینگ تمام عیار باشه برای بعضی زمان ها ;)

رها 1394/07/28 ساعت 09:03 http://rahaomidvar.blogfa.com

الان دوست دارم این جوری بنویسم : کصافط! ( اصلا غلط نوشتنش حال آدمو بیشتر خوب می کنه )

درکت می کنم. من بدترشو گفتم

25 1394/07/30 ساعت 10:25

خب،فریدا ی عزیز که اینجا می خونمتون و در اینستا می بینمتون می خواستم بگم که، من هم با جناب دکتر موافقم.

شرمنده می فرمایید

ریحانه 1394/08/18 ساعت 10:50

واااای انقدر خوب توصیف کرده بودی که من فوق العاده بی ربط به قضیه ، آخر داستان احساس کردم یه تاج رو سرمه و دارم در میان تشویق حضار از رو فرش قرمز رد میشم وای کثافط چی گفته ها اورجینال .... یه طرف خاص از اون طرف... اصلا دیوانه شدم رفت

مژگان 1394/08/27 ساعت 15:59

منم میتونم آدرس اینستاتونو داشته باشم؟

fridaplasticworld
:)

دختر نارنج و ترنج 1394/09/08 ساعت 13:45

سلام عزیزم، دلم تنگ شده بود آمدم حالتو بپرسم. امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی.

مهربون جان. خودم هم امروز از سر دلتنگی اومدم این جا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد