Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II


آن روزی که عکس های پیدا شدن شان را توی جلسه نشان مان دادند...یک چیزی توی دل ام ذره ذره آب می شد و از چشم های ام می ریخت پایین...دست های ام روی کیبورد...یک دقیقه گزارش تایپ می کرد و یک دقیقه می رفت سمت صورت ام که اشک های ام را پاک کند...دل ام می لرزید اما ته دل ام خوشحال بودم که هیچ کدام از آن مادرها...یا خواهرها...که شاید مادر و خواهر این ها باشند، این عکس ها را نخواهند دید...این ها چیزهایی نیست که آدم ببینید و یادش برود...


امروز صبح آمدم و اولین صفحه ای که باز کردم..آه از چهار ستون بدن ام بلند شد...

که کاش نبینند این ها را...کاش نشان شان ندهند این ها را...به مادرک های شان...به خواهرک های شان...به پدرها...


http://multimedia.tasnimnews.com/Media/Gallery/762148


 

نظرات 3 + ارسال نظر
گولو 1394/03/18 ساعت 10:32

به همین مظلومیت بودند نه؟
من هم چند دقیقه ی قبل دیدم
من هم گرم چکیدم روی گونه ها
بندها، بندهای پارچه ای و سیمی
بندها بند دل ادم را پاره میکند

کاش نبینن منم دیروز دیدم و خیلی رنج کشیدم از دیدن عکسها...

دختر نارنج و ترنج 1394/03/19 ساعت 14:04

چرا این عکسا رو گذاشتن؟
من دارم دیوونه میشم. خدا به داد خانواده شون برسه....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد