Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II

Frida`s plastic world

I paint my own reality.I paint bcuz I need to. I paint whatever passes through my head without any other considerationIiI II


تازه چمدان های مان را گرفته بودیم و بیرون فرودگاه منتظر دیگران ایستاده بودیم که آن ها هم چمدان های شان را بگیرند و بیایند بیرون. من چشم های ام بی هدف داشت بین مردمی که اطراف مان این طرف و آن طرف می رفتند می چرخید که یک دفعه حس کردم یکی از دور با لبخند دارد به طرف ام می آید. تا به خودم آمدم رسید به من و دست اش را گذاشت جلوی دهان ام و کشان کشان من را سوار ماشینی که توی یک قدمی مان بود کرد و رفت!...یک من ِ دیگر اما انگار ماند همان جا. آقای نویسنده را می دیدم که چه طور هراسان این طرف و آن طرف می دوید. من دست اش را گرفته بودم و ترسیده بودم و نگران خودم بودم و مدام تکرار می کردم که آن مرد با من توی ماشین دارد چه می کند اما آقای نویسنده نمی شنید. فقط این طرف و آن طرف می دوید و از این پلیس و آن پلیس می پرسید که آن ماشین را دیده اند یا نه. از فرودگاه رفت بیرون و من هنوز کنارش بودم و نگران ِ خودم!...رسیدیم به یک چیزی شبیه چک پوینت و آقای نویسنده هر چه تلاش کرد با آفیسر صحبت کند نگذاشتند که رد شود. آخرش هم آفیسر برگشت و گفت که "حالا شبه دیگه...فردا صبح بیا تا برات کاری کنم.."...من دل ام هری ریخت و بغض کردم که تا صبح چه بلایی سر ِ من ِ دزدیده شده می آید که یک دفعه آقای نویسنده برگشت سمت من. من را دید یک دفعه و نگاه ام کرد و گفت:" من هر جوری شده، همین امشب...به هر قیمتی شده...پیدات می کنم"...و یک لحظه بعد انگار دوباره من را ندید و باز شروع کرد به این طرف و آن طرف دویدن...و من همان جا ایستاده بودم و اشک های سورئالی ام توی خواب می آمدند و بعدش توی بیداری...


 

نظرات 4 + ارسال نظر
سما 1393/12/21 ساعت 10:33

bemiri
ye nafas khondam. bedone hich noghteiee

متشکرم!

دختر نارنج و ترنج 1393/12/21 ساعت 20:30

عزییییییییزم.....
چه خوابی.....

زیاد فیلم می بینم فکر کنم:)))

مینروا 1393/12/21 ساعت 21:58

واقعا این خواب و دیدی؟

من مشابه این زیاد میبینم. اینکه حالا به هر دلیلی تلاش میکنم حرف بزنم اما نمیشه. میدونم از روح آشفتست....

بلی واقعن. اون قدر تحت جو بودم که نوشتم اش. من این مدلی ش رو ندیده بودم تا حالا

رها 1393/12/23 ساعت 09:16 http://rahaomidvar.blogfa.com

باران اصن تو خواباتم متفاوته دختر :)
مثل خودت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد